- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش در حلقه زلف تو دلم جا میکرد هردم از هر شکن آن گرهی وامیکرد
2 هر گره را که از آن حلقه گشادی میداد پرتو دیگر از آن روی تماشا میکرد
3 چشمش از نور جمال تو جلایی مییافت جلوهای خوبتر از پیش تمنا میکرد
4 در مظاهر که طلسمات حکیم ازلند طلب گنج گرانمایه اسما میکرد
5 چون از آن گنج گهر بهره خود برمیداشت روی توحید در افراد مسمی میکرد
6 تیزبین گشته همه عین حقیقت میدید هرچه عمری به وی ایما به من و ما میکرد
7 هر حکایت که درین مسئله جامی میگفت نکتهای بود که روحالقدس املا میکرد