-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش سودای جنونم بسوی صحرا برد کرد مجنونم و اندر طلب لیلا برد
2 غافل از اینکه بود در حشم دل لیلی بی سبب شور جنونم بسوی صحرا برد
3 ساحت خیمه لیلی همه بر مجنون بود من گمانم که باین کار مرا تنها برد
4 من زآغاز دل ودین خرد باخته ام دزد اول قدم از دست من این کالا برد
5 عقل را کوه شمردم بره موجه عشق وه که آن سیل دمان کوه گران از جا برد
6 گرچه سودای دو زلف تو بخاکم افکند سوی معراج مرا جلوه آن بالا برد
7 وه چه معراج سر کوی علی غیرت عرش کز بلا آدم و هم نوح پناه آنجا برد
8 ثمر از حب علی جوی نه مهر دگران کس بجز نخل کی از خار بنی خرما برد
9 همه سوداست بسودای تو او را نه زیان سر آشفته اگر عشق در این سودا برد