1 دوش با من لطفکی آغاز کرد آن دلبرک کاب حیوان میچکانید از لب چون شکرک
2 گفت اگر بوس و کناری داری از من آرزو در میان نه تا به جای آرد به جان این چاکرک
3 گفتمش زان عارض چون لالهام یک بوسه بخش گفت ای کژ طبع باری پارهای زان سوترک
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نظرها محرم رویت نبودند به مشتاقان نموداری نمودند
2 چو بر آب و گل آمد عکس رویت دری از حسن بر عالم گشودند
1 برو ای زاهد مغرور و مده ما را پند عاشقان را به خدا بخش ملامت تا چند
2 من دیوانه ز زنجیر نمیاندیشم که کشیدهست مرا زلف مسلسل در بند
1 بار دل بر تن نهادن کار ارباب دل است این که عیسی بار خر بر دوش گیرد مشکل است
2 ای عزیزان رهرو راه دلارام است دل چون سبکبار است پیش از کاروان در منزل است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به