1 دوش این چشمم که دُرّ مکنون می ریخت تا صبحدمی از رگ جان خون می ریخت
2 دُرّی که به سالها به جمع آمده بود دامن دامن زدیده بیرون می ریخت
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بیرون تر ازین جهان جهانی دگر است جز جنّت فردوس مکانی دگر است
2 آزاده نسب زنده به جانی دگر است وآن گوهر پاکشان زکانی دگر است
1 درمان غمت امید بی درمانی است راه طلبت بی سر و بی سامانی است
2 سرمایهٔ جمله پای داران ارزد آن سر که در او مایهٔ سرگردانی است
1 خواهی که به منزل برسانی ره را در مملکت ابد ببینی شه را
2 بر خالص و مخلص تو طلب لازم دان لالایی لا اله الّا الله را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **