- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش آمد ببرم می زده خواب آلوده چهره افروخته، خوی کرده، عتاب آلوده
2 شیشه در دست و قدح بر کف و بگشوده نظر لب شکر شکن آن لعل شراب آلوده
3 گفت ای خفته ی آشفته ز اندوه جهان حیف نبود چو تویی غمزده خواب آلوده
4 قدحی در کش و از دیده ی عفوش بنگر تا ببینی چه گنه های ثواب آلوده
5 بر در پیر خرابات نگیرند بهیچ خرقه ای را که نباشد بشراب آلوده
6 رازم از پرده برافتاد و دریغا که هنوز نتوان گفت بدان طفل حجاب آلوده
7 سحری بیخبری گفت بگو چرخ چراست چاک بر سینه و رخساره تراب آلوده
8 گفتم آمد ز در شاه نبینی که همی همچو دهشت زد گانست شتاب آلوده