دوش آمد ببرم می زده خواب از نشاط اصفهانی غزل 231

نشاط اصفهانی

آثار نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

دوش آمد ببرم می زده خواب آلوده

1 دوش آمد ببرم می زده خواب آلوده چهره افروخته، خوی کرده، عتاب آلوده

2 شیشه در دست و قدح بر کف و بگشوده نظر لب شکر شکن آن لعل شراب آلوده

3 گفت ای خفته ی آشفته ز اندوه جهان حیف نبود چو تویی غمزده خواب آلوده

4 قدحی در کش و از دیده ی عفوش بنگر تا ببینی چه گنه های ثواب آلوده

5 بر در پیر خرابات نگیرند بهیچ خرقه ای را که نباشد بشراب آلوده

6 رازم از پرده برافتاد و دریغا که هنوز نتوان گفت بدان طفل حجاب آلوده

7 سحری بیخبری گفت بگو چرخ چراست چاک بر سینه و رخساره تراب آلوده

8 گفتم آمد ز در شاه نبینی که همی همچو دهشت زد گانست شتاب آلوده

عکس نوشته
کامنت
comment