- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش آمد بر سرم سرو خرامان نیمه شب کیست گفتم آن که می آید بدین سان نیمه شب
2 خود به گوش او رسید آواز من گفت آشنا آفتابی دیده ای ناخوانده مهمان نیمه شب
3 بی خبر بر جستم و در پایش افتادم که چیست هم چنین تنها چرایی بی رقیبان نیمه شب
4 گفتم ای آرام جان چون آمدی از راه دور مست و لایعقل چنین افتان و خیزان نیمه شب
5 گفت بنشین نقد را دریاب نادانی مکن رغم فرداد داد عیش از عمر بستان نیمه شب
6 می بیار و جام در ده خوش برآی و جمع باش زلف من پیرامن مه بین پریشان نیمه شب
7 خود رقیبان را که نتوانی به چشم از دور دید چون به عمدا ابتدا کردی از ایشان نیمه شب
8 محرم مردان بود شب در میان نه راز او هر کجا خواهی توانی رفت پنهان نیمه شب
9 رحمم آمد بر مناجات تو اینک آمدم تا خلاصی دادمت از دست هجران نیمه شب
10 روز تر دامن بود خود را نگه می دار از او سایه ی شب گیر می رو هم چو مردان نیمه شب
11 گر نداند کس نزاری گو مدان ماییم و بس اتصال جان چنین باشد به جانان نیمه شب