1 دوش از درم آمد آن مه لاله نقاب سیرش نه بدیدیم و روان شد به شتاب
2 گفتم که : دگر کیت بخواهم دیدن؟ گفتا که: به وقت سحر، اما در خواب
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نوجوانی از خواص پادشاه میشدی، با حشمت و تمکین، به راه
2 دل ز غم خالی و سر پر از هوس جمله اسباب تنعم پیش و پس
1 ساز بر خود حرام، آسایش که فراغت طریق مردی نیست
2 پا بفرسای در ره طلبش پا همین بهر هرزه گردی نیست
1 جای دگر نماند، که سوزم ز دیدنت رخساره در نقاب ز بهر چه میکنی؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به