دوش در آغوشم آمد آن مه نخشب از فروغی بسطامی غزل 54

فروغی بسطامی

آثار فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

دوش در آغوشم آمد آن مه نخشب

1 دوش در آغوشم آمد آن مه نخشب کاش که هرگز سحر نمی‌شدی این شب

2 مهوشی از مهر در کنار من آمد چون قمر اندر میان خانهٔ عقرب

3 عشق به جایی مرا رساند که آنجا گردش گردون نبود و تابش کوکب

4 هست به سر تا هوای کعبه مقصود کوشش راکب خوش است و جنبش مرکب

5 تا کرم ساقی است و باده باقی کام دمادم بگیر و جام لبالب

6 لاف تقرب مزن به حضرت جانان زان که خموشند بندگان مقرب

7 هم دل خسرو شکست و هم سر فرهاد عشوهٔ شیرین تندخوی شکر لب

8 آن که خبردار شد ز مسالهٔ عشق کار ندارد به هیچ ملت و مذهب

9 روز مرا تیره ساخت جعد معنبر زخم مرا تازه کرد عنبر اشهب

10 هیچ مرادم نداد خواندن اوراد یار نشد مهربان ز گفتن یارب

11 سیمبران طالب زرند فروغی جیب ملک دارد این دعای مجرب

12 کارگشای زمانه ناصردین شاه آن که دعا گوی او رسید به مطلب

عکس نوشته
کامنت
comment