- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش آمد و گفت در چه کاری از دست شدی سرِ چه داری
2 بگذشت به هرزه روزگارت موقوفِ که در چه انتظاری
3 گرداب کشیده در میانت میپنداری که بر کناری
4 سر پیش بمانده چند باشی مستغرق بحر شرمساری
5 در رشته ی خویشتن پرستان جهل است امید رستگاری
6 خواهی که حیاتبخش گردد هر دم که ز اندرون برآری
7 بیرون روی از وجود و خود را بسپاری و بیش سرنخاری
8 تحقیق شعار خویش سازی تقلید تمام واگذاری
9 ای پیکِ عدم نگفتم آخر بگذر ز وجودِ خود نزاری
10 از ملک دو کون بر سرآیی یکباره اگر تو واسپاری