1 دوش آمد و گفت: در جنون میفکنیم جان میسوزیم و تن به خون میفکنیم
2 بنشین تو برون که در درونت ره نیست تا هرچه درونست برون میفکنیم
1 لعل گلرنگت شکربار آمدست قسم من زان گل همه خار آمدست
2 گو لبت بر من جهان بفروش ازانک صد جهان جانش خریدار آمدست
1 آن نه روی است ماه دو هفته است وان نه قد است سرو برفته است
2 پیش ماه دو هفتهٔ رخ تو ماه و خورشید طفل یک هفته است
1 بی تو از صد شادیم یک غم به است با تو یک زخمم ز صد مرهم به است
2 گر ز مشرق تا به مغرب دعوت است چون نمیبینم تو را ماتم به است
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند