- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش آمد و گفت اگر ز هستی یکباره درست برشکستی
2 رو از سر نام و ننگ برخیز چون بر سر کوی ما نشستی
3 یا دست وفا به دست ما ده ورنه سر خویش گیر و جستی
4 خودبینی و خویشتننمایی بسیار بتر ز بتپرستی
5 از خودبینی خلاص یابی گر خویش به پیش برنهاستی
6 سرها که ز غایت توهم بر غنجچهی خیال بستی
7 ای مرغ رمیده از نشیمن باز آی به آشیان و رستی
8 زنهار نزاریا نگویی با بیخبران سخن ز مستی
9 باشد که مگر وجود مستان معراج کند شبی ز پستی