1 آن شانه که از تو هست یک موی درو چون ارّه کشم زبان ز هر سوی درو
2 وآن آینهای که روی در روی تو کرد چون قبله شب و روز کنم روی درو
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 هر شبی از سر شک من، دامن خاک تر شود شاد شوم اگر ترا ، از غم من خبر شود
2 بی تو تنم ز لاغری، گشت برای صفت که گر دست در آه من زند، تا بستاره برشود
1 دلبرم سوی سفر خواهد شد کا رمن زیر و زبر خواهد شد
2 دل خون گشته ام اندر پی او از ره دیده بدر خواهد شد
1 اگر امروز آن بتم همدم نیاید نصیب جان من جز غم نیاید
2 نیامد دوش و جانم بر لب آمد ز بیم آنکه امشب هم نیاید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به