1 آن شانه که از تو هست یک موی درو چون ارّه کشم زبان ز هر سوی درو
2 وآن آینهای که روی در روی تو کرد چون قبله شب و روز کنم روی درو
1 نگارم چو کرد گلستان بر آید خروش دلم تا به کیوان برآید
2 چمان سرو در خاک پایش بغلتد چو گرد چمنها خرامان برآید
1 رخت از ماه و لبت از شکرست آنت ازین وینت از آن خوبترست
2 بر رخت بوسه کجا شاید داد؟ که نظر نیز محل نظرست
1 دلم از آتش غم چنان می گدازد که شکّر در آب روان می گدازد
2 چو سایه ز خورشید هستیّ بنده ز مهرت زمان تا زمان می گدازد