-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش بر یاد تو چشمم دم به دم خون میگریست سوز من میدید شمع و از من افزون میگریست
2 گریه تلخ صراحی نیز بیچیزی نبود غالبا از شوق آن لبهای میگون میگریست
3 صبحدم یارب کواکب بود ریزان از سپهر یا نه بر درد دل من چشم گردون میگریست
4 چون فسونگر دید درد من برید از من امید ورنه بیموجب چرا هنگام افسون میگریست
5 آن نه باران بود گرد کوی لیلی هر بهار روزگار سنگدل بر حال مجنون میگریست
6 وان روان تا منزل شیرین نه جوی شیر بود بلکه بر فرهاد مسکین کوه و هامون میگریست
7 شد چنان جامی ضعیف از محنت هجران که دوش سیل اشک از خانه میبردش برون چون میگریست