گه رفتن آن پری رو بوداع از محتشم کاشانی غزل 209

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

گه رفتن آن پری رو بوداع ما نیامد

1 گه رفتن آن پری رو بوداع ما نیامد شه حسن بود آری بدر گدا نیامد

2 چو شنیدم از رقیبان خبر عزیمت او دلم آن چنان ز جا شد که دگر به جا نیامد

3 چو ز مهر دستانم به سر آمدند کس را ز خراب حالی من به زبان دعا نیامد

4 خبر من پریشان ببر ای صبا به آن مه پس از آن بگو که مسکین ز پیت چرا نیامد

5 ز قدم شکستگی بود و فتادگی که قاصد به تو بی‌وفا فرستاد و خود از قفا نیامد

6 من خسته چون ز حیرت ندرم چو گل گریبان که رسولی از تو سویم به جز از صبا نیامد

7 ز کجاشد آن صنم را سفر آرزو که هرگز ز زمانه محتشم را به سر این بلا نیامد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر