1 سایه ی بخت، مرا افسر شاهی باشد مرهم داغ دلم برق سیاهی باشد
2 فتنه ی دور جهان نیست ز تحریک کسی بحر در موج نه از جنبش ماهی باشد
3 نگهی وقت شهادت ز تو شد قسمت ما مفت کی کشته شود هرکه سپاهی باشد
4 در طلبکاری او شوق چنان می باید که اگر کشته شوی، خون تو راهی باشد
5 من کجا و سفر از کوی خرابات، سلیم چه توان کرد چو تقدیر الهی باشد