1 خدمت بی دوستی را قدر و قیمت هست نیست خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست
2 دوستی را در درون خدمتت پیوسته است هیچ خدمت در جهان چون دوستی پیوست نیست
3 لاف مستی میزنی و خود نخور دستی شراب عشق گوید: دوغ خورده، دوغ خواره مست نیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گر دردمند گردد دل، دولتی عظیمست چون دردمند او شد، دل بعد از آن سلیمست
2 در راه عشق و وحدت حیرانی است و حیرت امید در نگنجد، چه جای ترس و بیمست؟
1 شفای جان مرا چیست؟ کز من آزردست کنون که خون دلم ریخت، جان و دل بر دست
2 فغان من همه زآنست کآن حبیب قلوب هزار پرده درید و هنوز در پردست
1 شور جهان ز شکر آن دلستان ماست دل ارغنون و روی تو چون ارغوان ماست
2 من در تو خود کجا رسم؟ ای یار نازنین کان جا که آستان تو آن آسمان ماست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به