1 خدمت بی دوستی را قدر و قیمت هست نیست خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست
2 دوستی را در درون خدمتت پیوسته است هیچ خدمت در جهان چون دوستی پیوست نیست
3 لاف مستی میزنی و خود نخور دستی شراب عشق گوید: دوغ خورده، دوغ خواره مست نیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 باده می ریزند صافی دم بدم در جام ما تا چه خواهد شد ز جام یار ما انجام ما؟
2 ما همه مستیم از آن دولت که بنمودی جمال همچو دولت ناگهان مست آمدی بر بام ما
1 دوست در مجلس جان آمد و محفل آراست شیوها کرد که هرگز بصفت ناید راست
2 باده نوشید و غزل خواند و صراحی در دست هر کجا رفت بدین شیوه قیامت برخاست
1 خوش خاطرم که یار مرا گفت: مرحبا همراه مرحباست صفا در پی صفا
2 صافی شدست شیشه دل از صفای عشق ای لطف مرحبای ترا جان و دل فدا!
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **