1 سالک عشق تو هر دم به جهان دگر است هر نفس طالب وصلت به مکان دگر است

2 گرچه وصف تو کنند اهل تفاسیر و کلام مصحف روی تو را شرح و بیان دگر است

3 حرف ما ابجد عشق است چه داند نحوی منطق الطیر اولوالفضل زبان دگر است

4 عاشقان را رخ زرد ار چه دلیل است به حق بر رخ اهل دل از عشق نشان دگر است

5 کشته لعل لبش کی کند اندیشه مرگ همدم روح قدس زنده به جان دگر است

6 چند خواند به سر خوان بهشتم زاهد دعوت محرم اسرار به خوان دگر است

7 گرچه ترکان همه با تیر و کمانند ولی چشم و ابروی تو را تیر و کمان دگر است

8 گرچه خوبان همه شکر لب و شیرین دهنند دل من شیفته تنگ دهان دگر است

9 آفتاب رخ تو عین وجود همه شد لاجرم در رخ هر ذره عیان دگر است

10 از پی سود و زیان چند به بازار روی تا بگویند که آن خواجه فلان دگر است

11 چهره زرد مرا سهل مبین ای زاهد کاین زر نادره معیار ز کان دگر است

12 رمز عارف به تصور نتوان دانستن لغت طرفه این زمره لسان دگر است

13 غرقه بحر غمش یاد ز ساحل نکند ساحل غرقه این بحر کران دگر است

14 چون نسیمی به یقین از کرم فضل رسید کی خورد غصه که هردم به مکان دگر است