1 زین راز که در سینهٔ ما میگردد وز گردش او چرخ دو تا میگردد
2 نه سر دانم ز پای نه پای ز سر کاندر سر و پا بیسر و پا میگردد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 مصطفا گفتست چون آدم بعلم نوح فهم آنگاه ابراهیم حلم
2 باز یحیی زهد و موسی بطش کیست گر نمیدانی شجاع دین علیست
1 در دلم بنشستهای بیرون میا نی برون آی از دلم در خون میا
2 چون ز دل بیرون نمیآیی دمی هر زمان در دیده دیگرگون میا
1 این چه سوداست کز تو در سر ماست وین چه غوغاست کز تو در بر ماست
2 از تو در ما فتاده شور و شری این همه شور و شر نه در خور ماست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به