فصل نوبهاران است ابر از جویای تبریزی غزل 641

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

فصل نوبهاران است ابر در خروش آمد

1 فصل نوبهاران است ابر در خروش آمد نغمه سنج شد بلبل، خون گل به جوش آمد

2 صبح روز باران است مفت می گساران است باده بی محابا زن ار پرده پوش آمد

3 هیچکس نمی ماند بی نصیب از قسمت صاف روزی گل شد لاله دردنوش آمد

4 بهر وصف رخسارش پیش حسن گفتارش جمله تن زبان غنچه گل تمام گوش آمد

5 در دلش ز بس شوخی صد زبان نهان دارد گر ز شرم در ظاهر غنچه سان خموش آمد

6 موسم بهاران است دور دور مستان است محتسب غزلخوان است شیخ باده نوش آمد

7 نقد جان به کف جویا می روم سوی گلشن مژده نوجوانان را باغ گل فروش آمد

عکس نوشته
کامنت
comment