- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بحر را چشم تر ما از نظر می افکند کوه را بار غم از کمر می افکند
2 گر زبانم ریزه خوان شکوه شد از جا مرو شعلهٔ عشقست گاهی هم شرر می افکند
3 وادی خونخوار عشق است اینکه در گام نخست ناخن از سر پنجهٔ شیران نر می افکند
4 در دلم کز صاف یکرنگیست تخمیر گلش هر نفس نیرنگ او رنگ دگر می افکند
5 ماه نو امروز اگر با ابروش در همسری است هفتهٔ دیگر تماشا کن سپر می افکند
6 شوخی حسن ترا نازم که از موج صفا خار در پیراهن آب گهر می افکند
7 هر که نگزیند کنار از دور پر آشوب جام خویش را جویا به گرداب خطر می افکند