1 ز دریای دست توای نامدار کسی را چون من کار مشکل نشد
2 بضاعت فرستادمش بهر سود خود از موج خیزش به ساحل نشد
3 زباد مخالف مگر غرقه گشت کزومایه و سود حاصل نشد
1 خورشید غلام رای درخشندهٔ تست هر کوست خداوند هنر بندهٔ تست
2 جویای کمالند بجان اهل هنر و آنگاه بجان کمال جویندهٔ تست
1 خود ترا عادت دلداری نیست کار تو جز که دل آزاری نیست
2 چشم تو تا که چنین ریزد خون هیچ باکیش ز بیماری نیست
1 باد نوروزی ره بستان گرفت دست عاشق دامن جانان گرفت
2 نو عروسان چمن را دست ابر پای تا سر در در و مرجان گرفت