1 آفت دین و دل و فتنه هر مرد و زنی آوخ ای غمزه جادو که چه پرمکر و فنی
2 سبحه زاهد و زنار مغان هر دو گسست که نه زاهد دل و دین دارد و نه برهمنی
3 من کجا دعوی پرهیز کجا توبه کدام که اگر خاره شود توبه تواش میشکنی
4 به بناگوش و خطت مشگ و سمن شاید گفت هم اگر غالیه سایند به برگ سمنی
5 گر بود رستم دستان که بود پا بستت گر از آن زلف تواش رشته بگردن فکنی
6 الله الله که چه پیوسته ای ای سیل فراق که اگر کوه بود صبر زجایش بکنی
7 من نظر وقف بر آن نرگس زیبا کردم تا خلایق همه دانند که منظور منی
8 حرف در جوهر فرد دهنت هیچ مگوی که در آن نقطه موهوم نگنجد سخنی
9 یارم از لعل شکرخند اگر شیرینست در وفاداریش آشفته تو هم گو نکنی
دیدگاهها **