- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آفت عاشقی نه از سر ماست این بلا خود ز انبیا برخاست
2 داشت بر یوسف و زلیخا دست در جهان خود ز دست عشق که رست؟
3 تا دلم را هوای باطل بود جانم از ذوق عشق عاطل شد
4 چون ز سیمرغ دید شهپر عشق همچو داود میزند در عشق
5 با دلش مهر خود بیامیزد پس به مویی دلش بیاویزد
6 عشق چون دستبرد بنماید انبیا را ز کیش برباید
7 اندرین کوی از آرزوی غزال خوکبانی همی کنند ابدال
8 عاشق ار راز خود بپوشاند وز ورع شهوتش فروماند
9 به حقیقت مرید عشق بود چون بمیرد شهید عشق بود
10 بعد ازین دست ما و دامن عشق ما شده خوشه چین خرمن عشق