ساقیا اطراف باغ از سبزه تر تازه از جامی غزل 343

ساقیا اطراف باغ از سبزه تر تازه شد

1 ساقیا اطراف باغ از سبزه تر تازه شد جام می در ده که دور عشرت از سر تازه شد

2 گل به وجه ساغر می در میان آورد زر در سر نرگس هوای ساغر زر تازه شد

3 بزم گلشن را ز لاله جام لعل آمد پدید افسر گل را ز ژاله عقد گوهر تازه شد

4 بلبلان را جان به بوی صحبت گل زنده گشت قمریان را میل دل سوی صنوبر تازه شد

5 سرو را بر طرف جوی از فیض ابر درفشان حله سبز زمردرنگ در بر تازه شد

6 از ریاض مکرمت آمد نسیم رحمتی جان عالم زان نسیم روح پرور تازه شد

7 قصه کوته جامی اهل فضل را کشت امید از سحاب لطف شاه عدل گستر تازه شد

8 خسرو غازی معز ملک و دین سلطان حسین آن حسن خلقی کزو آثار حیدر تازه شد

9 باد روزی هر دمش فیروزی دیگر کزو رسم فیروزی درین فیروزه منظر تازه شد

عکس نوشته
کامنت
comment