1 عین زمانی تو به تدبیر و رای فرخ نام تو چو فر همای
2 شکر مر او را که نه ای زشت روی منت او را که نه ای ژاژ خای
3 کی بود ای خواجه که چون راشدی شغل نقابت را بندی قبای
4 تا ما در دولت تو می زییم با طرب و شادی و هوی و های
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
2 چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا
1 ای آن که فلک نصرت الهی بر کنیت و نامت نثار دارد
2 هر چیز که گیتی بدان بنازد از همت تو مستعار دارد
1 تا مرا بود بر ولایت دست بودم ایزد پرست و شاه پرست
2 امر شه را و حکم الله را نبدادم به هیچ وقت از دست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به