ساقی همان به کامشبی در گردش از همام تبریزی غزل 4

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

ساقی همان به کامشبی در گردش آری جام را

1 ساقی همان به کامشبی در گردش آری جام را وز عکس می روشن کنی چون صبح صادق شام را

2 می ده پیاپی تا شوم ز احوال عالم بی‌خبر چون نیست پیدا حاصلی این گردش ایام را

3 کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده در حلقه خاصان مکش این عام کالانعام را

4 زان حلقه‌های عنبرین آرام دل‌ها می‌بری آشوب جان‌ها کرده‌ای آن زلف بی‌آرام را

5 ای آفتاب انجمن از عکس روی و جام می در جان ما زن آتشی تا پخته یابی خام را

6 ای عاشقت هر شاهدی رند تو هر جا زاهدی در کار عشقت کرده دل یک باره ننگ و نام را

7 هر دل که هست اندر جهان رغبت به زلفت می‌کند نخجیر دیدی کاو به جان جوینده باشد دام را

8 صوفی چو لفظت بشنود دیگر نگوید ماجرا حاجی چو بیند روی تو باطل کند احرام را

9 هر گه که دشنامم دهی آسوده گردد جان من کز لهجه شیرین تو ذوقی بود دشنام را

10 من دست بوسی می‌کنم مرد لب و چشمت نیم نقل لب مستان مکن آن شکر و بادام را

11 دارد همام از روی تو خورشید در کاشانه شب بر راه صبح از زلف خود امشب بگستر دام را

عکس نوشته
کامنت
comment