خیال ساغر چشم تو کرده از جویای تبریزی غزل 889

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

خیال ساغر چشم تو کرده مدهوشم

1 خیال ساغر چشم تو کرده مدهوشم نگاه ناز به دوش برده از هوشم

2 اسیر عشق توام لب به ناله نگشایم چو غنچه در بغلم آتش است و خاموشم

3 به روی کار خود از گریه می دهم آبی بهار عنبرم از اشک خویش در جوشم

4 هرگز نشد به ساغر می آشنا لبم چون جام گل ز خون دل خود لبالم

5 بی اختیار همچو لب زخم می شود در وصف تیغ ابرویت از هم جدا لبم

6 در کام خواهش لب لعل تو جا گرفت از ساعتی که شد به لبن آشنا لبم

عکس نوشته
کامنت
comment