- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خیال ساغر چشم تو کرده مدهوشم نگاه ناز به دوش برده از هوشم
2 اسیر عشق توام لب به ناله نگشایم چو غنچه در بغلم آتش است و خاموشم
3 به روی کار خود از گریه می دهم آبی بهار عنبرم از اشک خویش در جوشم
4 هرگز نشد به ساغر می آشنا لبم چون جام گل ز خون دل خود لبالم
5 بی اختیار همچو لب زخم می شود در وصف تیغ ابرویت از هم جدا لبم
6 در کام خواهش لب لعل تو جا گرفت از ساعتی که شد به لبن آشنا لبم