- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غم زمانه به سختی گرفته دامانم ز بی وفایی این بخت سست پیمانم
2 ببسته بود به من بخت، این چنین میثاق که من بخوابم و اوخود بود نگهبانم
3 کنون بخفته مرا بخت و من چو مشتاقان نشسته بر سر او لای لای میخوانم
4 چو بخت شوم مرا چرخ بیند اندر خواب به روی غم غم دیگر نهد فراوانم
5 ایا سپهر طرب کاه غمفزای آخر ازین باده با شکنج غم مرنجانم
6 کنون به مشت توام من ولیک در مشتت مقاومت را سرسختتر ز سندانم
7 به باغ نظم کنون همچو عندلیبم من صریر کلک بود دلنواز دستانم
8 بلی چو نقد هنر هست مایهٔ دستم از آن جهت بود اینسان کساد دکانم
9 به دور دهر بخوشیده کشت امیدم به کلک و خامه بود گرچه ابر نیسانم
10 به روزگار بخشکیده خود لب ذوقم اگرچه هست کنون طبع، بحر عمانم
11 اگر به کلک من اندر نه ابر نیسانست به صفحه پس ز چه رو در و گوهر افشانم
12 وگر به طبع من اندر نه بحر عمانست ز بهر چیست سخن همچو در غلطانم