1 زین گونه که این شمع روان میسوزد گوئی ز فراق دوستان میسوزد
2 گر گریه کنیم هر دو با هم شاید کو را و مرا رشتهٔ جان میسوزد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای ترک چشم مستت بیمار خانهٔ دل زلف تو دام جانها خال تو دانهٔ دل
2 آنجا که ترک چشمت شست جفا گشاید تیر بلا نیاید جز بر نشانهٔ دل
1 باد صبا جیب سمن برگشاد غلغل بلبل به چمن در فتاد
2 زنده کند مردهٔ صد ساله را باد چو بر گل گذرد بامداد
1 عزم کجا کردهای باز که برخاستی موی به شانه زدی زلف بیاراستی
2 ماه چو روی تو دید گفت زهی نیکوی سرو که قد تو دید گفت زهی راستی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به