1 زین هر دو زمین هر چه گیا روید تا حشر بیخش همه روئین بود و شاخ طبر خون
1 سپهسالار لشکرشان یکی لشکر کاری شکسته شد از و لشکر ولیکن لشکر ایشان
1 گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
2 گفتم که ساعتی ببر من فرونشین گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان