1 زان غم که به رویم آمد از کرده دوست دشمن ز نشاط می نگنجد در پوست
2 تا دشمن و دوست لاجرم می گویند این زشتی ها ز آنچنان روی نکوست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 کجاست در همه ملک جهان سلیمانی که مهر دل نسپارد به دست شیطانی
2 به امر نافذ چون باد را دهد فرمان چرا نه دیو هوی راکند به زندانی
1 اگر شکایتم از هجر یار باید کرد نه یک شکایت و ده صد هزار باید کرد
2 وگر نثار ره وصلش اختیار کنم نه در اشک که جانها نثار باید کرد
1 زهی انا مل و کلکت گره گشای جهان جهان نمای ضمیر تو رهنمای جهان
2 به پایه کنف تست انتهای سپهر به سایه شرف تست التجای جهان
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **