نقش است هر ساعت ز نو، این دور از سلمان ساوجی غزل 8

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

نقش است هر ساعت ز نو، این دور لعبت باز را

1 نقش است هر ساعت ز نو، این دور لعبت باز را ای لعبت ساقی! بیار، آن جام خم پرداز را

2 چون تلخ و شوری می‌چشم، باری بده تا در کشم آن جام نوش انجام را، وان تلخ شور آغاز را

3 عودی به رغم عاشقان، بنواز یک ره عود را مطرب به روی شاهدان برکش، دمی آواز را

4 چنگ است بازاری مگو، راز نهفت دل برو دمساز عشاق است نی، در گوش وی، گو راز را

5 ای روشنی بصر! چشم از تو دارم یک نظر بی آنکه یابد زان خبر، آن غمزه غماز را

6 با ما کمند زلف تو، ز اندازه، بیرون می‌برد تابی نخواهی دادن آن، زلف کمند انداز را

7 ناز و حفاظ دوستان، حیف آیدم، بر دشمنان ایشان چه می‌دانند قدر این نعمت و این ناز را

8 پروانه پیش یار خود، میرد خود و خوش می‌کند هل تا بمیرد در قدم، پروانه جانباز را

9 ترک هوای خود بگو، سلمان رضای او بجو نتوان به گنجشکی رها، کردن چنین شهباز را

عکس نوشته
کامنت
comment