- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حلقه بر در میزند هر دم خیال روی دوست گوش دار این حلقه را ای دل گرت سودای اوست
2 صبحگاهی می گرفتم عقد گیسویش به خواب زان زمان دست خیالم تا به اکنون مشگ بوست
3 دل که چون گریست در میدان عشق آشفته حال گر به چوگان نسبت زلفش کند بیهوده گوست
4 سر بلندی بین که باز از دولت رندی مرا بر سر دوشی که دی سجاده بود امشب سوست
5 لان یکرنگی مزن با دوست هر ساعت کمال تا چو گل بیرون نیائی خرم و خندان ز پوست