حلقه بر در میزند هر دم خیال از کمال خجندی غزل 124

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

حلقه بر در میزند هر دم خیال روی دوست

1 حلقه بر در میزند هر دم خیال روی دوست گوش دار این حلقه را ای دل گرت سودای اوست

2 صبحگاهی می گرفتم عقد گیسویش به خواب زان زمان دست خیالم تا به اکنون مشگ بوست

3 دل که چون گریست در میدان عشق آشفته حال گر به چوگان نسبت زلفش کند بیهوده گوست

4 سر بلندی بین که باز از دولت رندی مرا بر سر دوشی که دی سجاده بود امشب سوست

5 لان یکرنگی مزن با دوست هر ساعت کمال تا چو گل بیرون نیائی خرم و خندان ز پوست

عکس نوشته
کامنت
comment