حلقه زر تا به گوشت جای کرد ای سیمبر از جامی غزل 432

حلقه زر تا به گوشت جای کرد ای سیمبر

1 حلقه زر تا به گوشت جای کرد ای سیمبر قامتم چون حلقه شد زین رشک و رخسارم چو زر

2 بست زرین حلقه ات راه خلاص از هر طرف بر دل من چون برد مسکین از آنجا ره بدر

3 آن چنان از حلقه نبود گوش تو هرگز تهی از خیالش نیست خالی چشم ارباب نظر

4 زر گرفت از پختگی پیش بناگوش تو گوش سیم گو خامی مکن زین بیش و لاف از حد مبر

5 تا تو را زر دیده ام از حلقه بر بالای سیم سیم بر بالای زر ریزم مدام از چشم تر

6 داغ بر ران سگان از حلقه باشد رسم و تو می نهی از حلقه های خویش داغم بر جگر

7 نظم جامی را به وصف حلقه خود گوش کن گر چه نبود در خور آن حلقه زر این گهر

عکس نوشته
کامنت
comment