- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حقوق ناز و عتاب حبیب من دانم تو حق شناس نئی ای رقیب من دانم
2 نهاده بر سر خوان عشق او کباب جگر به نیت که نهاد آن نصیب من دانم
3 چو من کشیده ام از جور او بسی فریاد چها کشید ز گل عندلیب من دائم
4 نهفته معنی نازک بسبست در خط بار تو فهم آن نکنی ای ادیب من دانم
5 دلم به زلف تو چونست ازین غریب مپرس که شام چون گذرد بر غریب من دانم
6 صبا چه گفت شنیدی به من رها کن زلف که عطرسای منم قدر طببه من دانم
7 کمال غم مخور از درد دل که دلبر گفت که این علاج نداند طبیب من دانم