- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن سرو راست را که همی پرورم به ناز از آب دیده، چون بودم بر قدش نیاز
2 آبم ببرد آن رخ چون آتشش از آن در بوته ی فراق چو سیمیم در گداز
3 تا چند با فراق تو سازیم ای صنم یک شب به وصل کار من خسته دل بساز
4 ما در میان بحر غمش اوفتاده ایم از ما کناره کرد قدی همچو سرو ناز
5 جانم به لب رسید ز دست فراق او ای باد صبحدم تو بگویش به گوش راز
6 چشمم به ابروی تو چو محراب کرده ام چون قبله دلی تو از آن می برم نماز
7 ما در جهان پناه به قدر تو کرده ایم آن سرو سایه از چه ز ما برگرفت باز