- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سواره هر چه به نظّاره گاه برگذری به یک کرشمه چه باشد که باز پس نگری
2 رقیب خود ز تو خالی نمی شود یک دم چنین یکی شده باهم که دید دیو و پری
3 به دستِ باد غباری فرست از آن خاکی که بی دریغ به نعل سمند می سپری
4 عتاب و ناز به میزانِ عدل بر ما سنج سرش به ظلم گراید اگر ز حد ببری
5 مقابل تو سزد ز امّهات و از آبا که کس دگر نکند دعویِ پدر پسری
6 ز بی وفایی و بعد عهدی و جفا کاری به نام و ننگ ز دونان سزد که برگذری
7 قبول کن که نصیحت به فال میمون است تو خود مبارک رویی و نیک بخت اثری
8 می است مونس من در غمِ فراق تو می ولی نمی کند البتّه ترک پرده دری
9 نزاریا به ملامت گر التفات مکن خوش است مستی و دیوانگی و بی خبری
10 فسرده را اگرش بر خیال می گذرد که ترک شیفته کاری کنی چو می نخوری
11 ترا شراب زخم خانه ی الست دهند از آن که مستی شوریده کار و خیره سری