- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مقیم کوی عشق از قید هر تکلیف آزاد است به دست طفل، فرمان سلیمان کاغذ باد است
2 به دولت چون غلامان اهل صورت این لقب دادند وگرنه نام او در عالم منی خداداد است
3 برای دلخراشی در محبت ناخنی دارم ز اسباب دو عالم، تیشه ای در دست فرهاد است
4 پس از مردن مگر بر خاک من افتد گذار او مرا صد مصلحت در مرگ همچون خواب صیاد است
5 چنانم خاک این گلزار دامنگیر گردیده ست که موج سبزه بر پای دلم زنجیر فولاد است
6 سلیم از دوری او آنچنان در باغ دلگیرم که برگ بید پنداری به فرقم تیغ جلاد است