رسید یار طریق جفا رها کرده از جامی غزل 871

رسید یار طریق جفا رها کرده

1 رسید یار طریق جفا رها کرده گره ز ابرو و برقع ز روی وا کرده

2 نموده همچو گل از غنچه پیرهن ز قبا هزار پیرهن صبر را قبا کرده

3 فشانده رشحه خوی از رخ و غبار از زلف شمیم سنبل و گل همره صبا کرده

4 کشیده خط خطا بر من و نیارم برد گمان که رای صوابش درین خطا کرده

5 ولی ز لطف عمیمش امید می دارم که خط عفو کشد بر خطای ناکرده

6 صفای مشرب آن چشمه زلال نگر که صد کدورت ما دیده و صفا کرده

7 نکرد توبه ز عشق تو جامی آخر عمر چه جای توبه ز کاری که عمرها کرده

عکس نوشته
کامنت
comment