رسید قاصد و درجی ز مشک ناب آورد از جامی غزل 383

رسید قاصد و درجی ز مشک ناب آورد

1 رسید قاصد و درجی ز مشک ناب آورد چه جای درج که درجی در خوشاب آورد

2 ز شب نوشته مثالی به گرد صفحه صبح به نام ذره سرگشته ز آفتاب آورد

3 خراب بود ز ظلم فراق کشور دل نشان لطف سوی کشور خراب آورد

4 سخن درست بگویم ز شاه مسند ناز نیازنامه درویش را جواب آورد

5 غلام مقدم آنم کزان لب و غمزه نوید مرحمت آلوده عتاب آورد

6 بتافت خامه سر از شرح هجر حیرانم که نامه قصه ما را چگونه تاب آورد

7 شب از فسانه وصلت به روز می آرم اگر چه بخت مرا این فسانه خواب آورد

8 گذشت پایه نظمت ز آسمان جامی چو پی به خاک در شاه کامیاب آورد

9 شهنشهی که چو راه سفر گرفت ظفر به هم عنانی او پای در رکاب آورد

عکس نوشته
کامنت
comment