1 رسید نوبت پیری و رفت برنایی دل از نشاط و طرب نا امید باید کرد
2 سرم سپید شد و نامه از گنه سیه است به آب توبه سیه را سپید باید کرد
1 صحن چمن که خرم و زیبا شود همی چون درج در و رزمه دیبا شود همی
2 زیباتر است عشرت و خرم تر است عیش تا باغ و سبزه خرم و زیبا شود همی
1 دلم را دیده عاشق کرد عاشق که دل را عشق لایق بود لایق
2 مراد از دیده معشوق است معشوق دلم پیوسته عاشق باد عاشق
1 هرگز ندید چشم جهان روی مکرمات کوته نشد ز دامن کس دست حادثات
2 بر زایران نگشت گشاده در عطا بر اهل فضل بسته نشد راه نایبات