- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کو شورشی که صحبت شادی به هم خورد غم خون دل بریزد و دل خون غم خورد
2 زهر غم تو گر بچکانم به کام خضر آب حیات ریزد و خون عدم خورد
3 نازم به آن کرشمه که جای کباب و می خون فرشته و دل مرغ حرم خورد
4 زخم زجاج دوست ندارد تراوشی کو شیشهٔ دلی که به دیوار غم خورد
5 گر شرح کاوکاو غم او رقم کنم دود از قلم برآید و مغز قلم خورد
6 می جوشدم ز هر سر مو چشمه چشمه خون هر گه که دل به ذوق شهادت قسم خورد
7 نامش ز لوح همت عرفی به در نویس آن تشنه کاب خضر ز جام کرم خورد