دلیل ما شد آن ساقی از عمادالدین نسیمی غزل 255

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

دلیل ما شد آن ساقی به دارالعیش میخانه

1 دلیل ما شد آن ساقی به دارالعیش میخانه بیا گر آرزومندی به جام لعل جانانه

2 به دور دانه خالش دل و جانی نمی بینم که در دام سر زلفت نیفتاده است از این دانه

3 زمان وصل رویت را طلبکارم به جان گرچه هنوز ارزان بود دادن دو عالم را به شکرانه

4 جهان و جان و دین و دل، برو در کار زلفش کن که از مردان مرد آید همیشه کار مردانه

5 زمان زرق و سالوسی گذشت ای زاهد رعنا بیا می خور که تقوی را لبالب گشت پیمانه

6 حدیث عشق گو با من، نه زهد و توبه و تقوی که عاشق را نمی گیرد به گوش افسون و افسانه

7 مجو با آتش رویش تقرب، گر همی خواهی که دور از شمع رخسارش بسوزی همچو پروانه

8 چو رویش چرخ صورتگر نبندد صورت دیگر به سر چندان که می گردد در این پیروزه کاشانه

9 در گنج حقیقت را لبش مفتاح معنی شد زهی گنج و زهی گوهر، زهی مفتاح و دندانه

10 نسیمی! پای دل مگشا ز بند زلف او هرگز که در زنجیر می باید همیشه پای دیوانه

عکس نوشته
کامنت
comment