- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مقصود ز عمرم همه سوزست و غم و درد شادم که غم عشق تو ما را بسرآورد
2 هر عاشق بیدل که شود کشته بعشقش نامرد بود هرکه نگوید که توئی مرد
3 درمان دل از هرکه بجستیم همی گفت دردی بطلب گر تو دوا می طلبی درد
4 از آتش عشق است دلا سوزش جانها گرمی مطلب از نفس زاهد دم سرد
5 دی پیر خرابات چه خوش گفت بسالک گر شاهد ما می طلبی در پی ما گرد
6 عمری بگلستان جهان گشتم و هرگز در نازکی و لطف ندیدم چو رخت ورد
7 واله شده در پرتو انوار جمالش دیگر بجهان نیست اسیری چوتو یک فرد