-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مشکل که یاد ما به قدح نوشی آورد دوری ست نشأه ای که فراموشی آورد
2 رازی ست راز عشق که با هم دو گوش را همچون کمان حلقه به سرگوشی آورد
3 از ناله در خمار به تنگ آمدم، کجاست یک سرمه دان شراب که خاموشی آورد
4 تا هوش هست در سر من، گریه می کنم کو یک دو جام باده که بیهوشی آورد
5 یک حرف نشنوی زمن و غیر سوی خویش گوش ترا گرفته به سرگوشی آورد
6 بر یاد ما پیاله بنوشید همدمان اما نه آن قدر که فراموشی آورد
7 تجرید را ز دست برآید مگر سلیم کآیینه را برون ز نمدپوشی آورد