1 حریم قلعهٔ دارالامان که در عالم چو آسمان به بلندیش نیست همتائی
2 به نسبت من و با استری که من دارم به راستی که بلائی است این نه بلائی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست جدا مشو که مرا طاقت جدائی نیست
2 مدام آتش شوق تو در درون منست چنانکه یکدم از آن آتشم رهائی نیست
1 بیش از این بد عهد و پیمانی مکن با سبکروحان گران جانی مکن
2 زلف کافر کیش را برهم مزن قصد بنیاد مسلمانی مکن
1 مرا دلیست گرفتار خطهٔ شیراز ز من بریده و خو کرده با تنعم و ناز
2 خوش ایستاده و با لعل دلبران در عشق طرب گزیده و با جور نیکوان دمساز
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به