واعظ خر است و انجمن وعظ خرگله از جامی غزل 421

واعظ خر است و انجمن وعظ خرگله

1 واعظ خر است و انجمن وعظ خرگله گر خر رود به خرگله نتوان ز خر گله

2 از صوت طفل خرد تواجد کند بلی راه سماع خر بود آواز زنگله

3 آسودگی مجوی ز واعظ که خلق را جز درد سر نمی دهد از بانگ و مشغله

4 روشن نشد ز پرتو گفتار او ولی کی کرم شبچراغ کند کار مشعله

5 شیخ خمیده پشت که آرد به چله روی از بهر صید عام کمان می کند چله

6 فرض است عشق نافله ست تا چند ترک فرض کنی بهر نافله

7 جامی رساند سلسله خود به اهل فقر لیکن به هیچ جا نرسد کس به سلسله

عکس نوشته
کامنت
comment