- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دعاگو را توقّع بود صدرا که چون عمری ترا دمساز گردد
2 بصد ترتیب و تشریف و نوازش ز دیگر بندگان ممتاز گردد
3 چو دارد مایه از خاک جنابت برفعت با فلک انباز گردد
4 نبود اندر خیال او کزینسان قرین فقر و جفت آز گردد
5 بچنگ گوشمال محنت اندر چنان ابریشم ناساز گردد
6 هنوزش هست امّیدی که ناگه در دولت برویش باز گردد
7 چو اقبال تو بر وی کرد اقبال سرانجامش به از آغاز گردد
8 گرش این آرزو گردد محقّق بدین درگاه با صد ناز گردد
9 وگرنه زین سپس زحمت نیارد بهم آن راه کامد باز گردد