1 چینیان گر به کف از جعد تو یک تار آرند آن چه خواهی به سر نافهٔ تاتار آرند
2 زال گردون به کلافی نخرد یوسف را گر بدین حسن تو را بر سر بازار آرند
3 روز روشن ندهد کاش فلک جمعی را کز مه روی تو شمعی به شب تار آرند
4 کشتگان تو کجا زندگی از سر گیرند که نه بر تربتشان مژدهٔ دیدار آرند
5 مردم آخر همه مردند ز بیماری دل به امیدی که تو را بر سر بیمار آرند
6 گر به کیش تو گناه است محبت، ترسم که جهان را به صف حشر گنه کار آرند
7 اندکی صبر کن از قابل صاحب نظران تا ز میدان غمت کشتهٔ بسیار آرند
8 ناله هم در شکن دام تو نتوان که مباد خط آزادی مرغان گرفتار آرند
9 بلبل از شاخ گل افتد به زمین از مستی گر سحر بوی خوشت جانب گلزار آرند
10 سخت بی چشم تو در عین خمارم، ای کاش یک دو جامم ز در خانه خمار آرند
11 خون بها را نبرد نام فروغی در حشر اگرش بر دم تیغ تو دگر بار آرند
دیدگاهها **