1 شاعر خیره در اقلیم سخن میباشد جان ستاننده ز اعدانه به تلخی به خموشی
2 گر بنابر غرضی گرچه نگوید هجوت مدحت آن نوع بگوید که تو خود را بکشی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 وصلم نصیب شد ز مددکاری رقیب یاران مفید بود بسی یاری رقیب
2 در شاه راه عشق کشیدم ز پای دل صد خار غم به قوت غمخواری رقیب
1 ای فلک خوش کن به مرگ من دل یار مرا دلگران از هستیم مپسند دلدار مرا
2 ای اجل چون گشتهام بار دل آن نازنین جان ز من بستان و بردار از دلش بار مرا
1 باز آفتی به اهل جهان از جهان رسید کاثار کلفتش به زمین و زمان رسید
2 باز آتشی فتاد به عالم که دود آن از شش جهت گذشت و به هفت آسمان رسید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **